آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
پدر در مغازه نشسته بود . به پسر گفت : قربان بابا ! ببین باران می بارد .
پسر گفت : پدرجان ! این گربه هم اکنون از بیرون آمده . دست به پشتش بکش ، اگر خیس نیست نمی بارد .
پدر گفت : آن سنگ ترازوی سه کیلویی را بده به میخواهم چیزی را وزن کنم .
پسر گفت : این گربه را دیروز وزن کردم ، درست سه کیلو است .
پدر گفت : خط کش ۵۰ سانتی را بیاور میخواهم اندازه چیزی را بگیرم .
پسر گفت : من صبحدم این گربه را اندازه گرفتم ، درست نیم متر است .
پدر که از جوابهای پسرش خسته شده بود ، گفت : پس بلند شو همان گربه را بگیر و بیا و به دست من بده .
پسر گفت : پدرجان ! آنهمه کار را من کردم . این یکی را دیگر خودتان انجام دهید !!!
منبع:http://www.enekas.info
کد را وارد نمایید:
عضو شوید
عضویت سریع